محل تبلیغات شما
بعد از مدتها سلام. سلام به روزهای پیش رو. روزهایی که قراره پسرم وارد پیش دبستانی بشه. به همین راحتی زود گذشت. همین پنج سال پیش بود که درد زایمان امانم رو بریده بود. همین پنج سال پیش بود که لحظه دیدار ما نزدیک شده بود و بعد هشت نه ساعت درد بالاخره فرشته من در آغوشم نشست. تو به دنیا اومدی و شدی دردونه منا؛ همه زندگی ما، تولدتت برای ما مبارکه  خیلی مبارک. تو که بعد از هشت سال به دنیای زندگی مشترک ما پا گذاشتی.

بردمش عکاسی و یک عکس رسمی پرسنلی ازش گرفتم. خیلی آقا منشانه نشست. عکسش خیلی عالی شد. موهاش بلند شده بود و یک ور می خوابید . بابا که عاشق عکس پسرش شده هر روز می پرسه چطوری بردیش عکاسی. دستش و گرفتیو بردی؟ با چی رفتی؟ تو راه براش چیزی خریدی؟

خوشگل شده. سرتق شده. حرف منو که اصلا نمی خونه. دوستش دارم. تنها داراییمونه. همین یه دونه بچه که قراره فقط همین یه دونه بمونه. خدا حفظش کن. به تو میسپارمش.

پنج سال و دو هفته و شش روزگی
25 خرداد 98


------
خیلی دوست داشتم این مطلب را بنویسم که یادم نرود. امسال تولد پسرم با شب شهادت حضرت علی یکی شده بود و ما برای پسر تولد نگرفتیم و برایش توضیح دادیم که چرا تولد نمیگیریم. چند که گذشت پسرم گفت مامان حل حضرت علی (ع) چطور ست؟ بهتر شده؟ او مرتب به من و پدرش می گوید که حضرت علی را خیلی دوست داردو می خواهد برود او را ببیند. گاهی می پرسد حضرت علی خیلی پیر ست یا نه؟ نمی دانم این همه عشق به حضرت علی از کجا در او شکل گرفت. یک کتاب برایش خریده ام که دوازده داستان از حضرت علی دارد. این کتاب را مرتب می آورد و می گوید برای من بخوانش. .پنج سالگی ها پسر.

پنج سال و دو هفته و شش روزگی

چهار سال و پنج ماهگی

نقاشی ها , پازل ها

خیلی ,حضرت ,علی ,همین ,پنج ,سال ,حضرت علی ,پنج سال ,شده بود ,بود و ,و شش

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کابین پوسایدون metarajswopr gravtordeati glitenrougpo landlinetre travorocda حرفهایی هست برای گفتن (آرمان عقدك) bottsecommhot گروه آموزشی درس فرهنگ وهنر استان سمنان مطالب اینترنتی